Lyrics

در من غم بیهودگی ها می زند موج در تو غروری از توانِ من فزون تر در من نیازی می کشد پیوسته فریاد در تو گریزی می گشاید هر زمان پر ای کاش در خاطر، گل مهرت نمی رُست ای کاش در من، آرزویت جان نمی یافت ای کاش دستِ، روز و شب با تار و پودش از هر فریبی رشته عمرم نمی بافت ای کاش دستِ، روز و شب با تار و پودش، از هر فریبی رشته عمرم نمی بافت اینک دریغا آرزویِ نقش بر آب اینک نهالِ آرزو بی برگ و بی برگ در من غمِ بیهودگی ها می زند موج در تو غروری از توانِ من فزون تر اندیشه روز و شبم پیوسته این است اندیشه روز و شبم پیوسته این است من بر تو بستم دل، دریغ، دریغ از دل که بستم افسوس بر من، افسوس بر من، افسوس، افسوس گوهر خود را فشاندم، در پای بت هایی که باید می شکستم افسوس بر من، افسوس بر من، افسوس، افسوس گوهر خود را فشاندم، در پای بت هایی که باید می شکستم ای خاطرات روزهای گرم و شیرین دیگر مرا با خویشتن تنها گذارین در این غروب سرد دردانگیزِ پاییز با محنت گنگ و غریبم واگذارین در من غم بیهودگی ها می زند موج
Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out