Lyrics

چه شود کز در باز آیی، گره از کارم بگشایی بیا شبی به محفلم، که جان به لب آمد از تنهایی چه شود کز در باز آیی، گره از کارم بگشایی بیا شبی به محفلم، که جان به لب آمد از تنهایی پایم بگشا، تا پر گیرم با شادی به یاد رویت غم برگیرم شور و مستی، از سر گیرم همچون دل تو را به گرمی در بر گیرم بنشین تا برخیزم در زلفت آویزم به رخت نگرم ز جهان گذرم من که در آتش غم، ز تو فتنه گرم من تا کی ناله کند، دل من چون دل چه کنم جانا، با داغ هجرانم کام دل ندهی، مه من تا کی نرسد ای گل، دستت بر دامانم گر پیمان شکسته ای در جانم نشسته ای بازآ ای چاره ساز من تا به کام دل به رخت نگرم ز جهان گذرم من که در آتش غم ز تو فتنه گرم من تا کی ناله کند، دل من چون دل چه کنم جانا، با داغ هجرانم کام دل ندهی، مه من تا کی نرسد ای گل، دستت بر دامانم گر پیمان شکسته ای در جانم نشسته ای بازآ ای چاره ساز من تا به کام دل به رخت نگرم ز جهان گذرم من که در آتش غم ز تو فتنه گرم من
Writer(s): Raam Lyrics powered by www.musixmatch.com
instagramSharePathic_arrow_out